دانلودمداحی جدیدوبسیارزیبا بنام زینب نگرانه
وبسایت رسمی سلطان صدا09176234226شمارهٔ مدیر_خوانندهٔ هرمزگانی09176097371
تاريخ : جمعه 16 مهر 1395
نويسنده : مرتضی میرزایی

دانلود آلبوم مداحی جدید و بسیار زیبا و شنیدنی از مداح اهل بیت قاسم منصوری فداغی بنام زینب نگرانه

| این آلبوم شامل شامل ۷ ترک میباشد |

ویژه ایام محرم ۹۵

 

 

 التماس دعا_میرزائی

 

برای دانلود روی نام اثر کلیک کنید با کیفیت اصلی

تراک یک

تراک دو

تراک سه

تراک چهار

تراک پنج

تراک شش

تراک هفت

 

برای مشاهدهٔ کل سایت لطفا کادر

(سلطان صدابندر)راکه دربالای صفحهٔ 

سایت قرارداردکلیک کنید

باتشکرمیرزائی

 

منبع سایت خلیج موزیک


|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
موضوعات مرتبط: ویژهٔ مناسبتهای مخصوص سال , مذهبی , نوحه ومداحی , ,
برچسب‌ها: زینب نگرانه , دانلودمداحی زینب نگرانه , آلبوم زینب نگرانه ,
تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395
نويسنده : مرتضی میرزایی

سلام
میخوام فقط درمورد یه مسئلهٔ خیلی مهم بهاتون صحبت کنم،که درخانوادهٔ خودم پیش اومده،من یه خواهردارم،که به تازگی متأهل شده،ویه خواهردیگه هم دارم که کوچکتره،یعنی هنوز بچست،وداره درس میخونه،این خواهرکوچیک من،از موقعه ایی که خواهربزرگترم که ازاوچندسالی هم بزرگتره،بزرگ شد وپدرومادرم کمی روش حساس ترشده بودند،وکمی هم بهش میرسیدند،وانتظاریک خواستگارمیکشیدند،که مادرم برای عروس شدنش همه جا اونو دنبال خودش میبرد،وهمیشه دعامیکرد،که هرچه زودتراین اتفاق بیفته،که آخرش هم افتاد،وخداروشکرازدواج کرد،

واین مدت این خواهر من که از همون کودکی یه جورایی،به این خواهربزرگترهم حسادت میکرد وهم همش داشت تقلید میکرد،باازدواج اوخیلی بدشده بود،دیگه فکرنمیکرد،که باید درسشو بخونه،وبعد به سن ازدواج که رسید ،اونوقت دیگه مشکلی نیست،مثلا ازهمون اول هرچی به اون میگرفتد این هم میخواست،اگراون آرایش میکرد این هم میخواست آرایش بکنه،وووو
خلاصه،ازموقه ایی که بزرگه ازدواج کرد،دیگه وضع خیلی بدترهم شده بود،
خواهربزرگ اگرباشوهرش میخواستند برن بیرون،اون هم دنبالشون میرفت یاسعی داشت بره که نمیبردنش به دلایلی که به قول خواهرم(بزرگه)،وقتی دنبالشون میرفت باحسرت نگاه اونا میکرد،حسرت به رفتارهای اونامیخورد،یاوقتی پای گوشی خواهربزرگم میشددیگه از راه بدرمیرفت وهوایی شده بود،که دیگه دلوزده بودبه دریا دیگه تصمیم گرفته بود ،یه کارایی برای خودش بکنه،البته کل خانواده ازاحوالش باخبربودن،ولی خودش فکرمیکرد زرنگه،که بانقشه های گریه،وبه بهانهٔ های مدرسه ودرس،وباخرکردن مادرم،آخرش به اون چیزی که میخواست رسید،البته خانواده میخواستند ،که از هرس، کارهای احمقانهٔ دیگه ایی نکنه که بدترشد،
وباگرفتن گوشی،راهی ساده برای پیداکردن دوست پسربرایش انتخاب کردند،که اول از واتساپ،بعدتلگرام واینستاگرام،که شبانه روز دیگه عقدهٔ چندین سالشو داش خالی میکرد،که دیگه براش مهم نبود طرف مقابلش کیه،که دیگه کارش شده بودفیلم بازی کردن به خانواده،ودروغ ودروغ ودروغ،که 99درصد دروغاش هم ازبهانهٔ درس شروع میکرد،که حتی جشنهایی میرفت که دوست داشت اونجارو به اسم پارتی شرکت کنه،وشبانه روز دنبال جایی ومکانی برای عکس گرفتن برای اینستاگرامش بود،که فقط کافی بود یه پسروارد پیجش بشه ،دیگه تمام،حتی من به نقشهٔ پدرم ،یک پیج اینستاگرام به اسم دروغین وعکسهای یک شخص دیگه،باهاش دوست شدم ،که هنوز هم دوستم،تا این که کارهاش باعث شد،خیلی ناراحتم بکنه،دیگه ن میشد،ازدین وارد شد ون ازکتک ون ازمهربانی،تااینکه بدون اینکه خودش بدونه،رفتیم یک مشاور،
وروان شناس ،ازطریق یکی ازفامیلامون پیدا کردیم،وباهاش صحبت،کردیم،که گفت،این دختر فقط درسنیه که غرور بلوغیش طول کشیده،بادیدن فیلمهای ممنوعه،فقط میخواد،به بامرد بودنوتجربه کنه،وحوس وشهوت دروجودش چنان شعله ورشده که فقط میخواد به هرطریقی شده،اون هم برای خودش یه همدم داشته باشه،دیگه به هیچ چیز فکرنمیکنه،وحوس اونو کورکرده،باید راهشو عوض کنی،که بهترین کار واولین قدم ،باید ازگوشی واینترنت جداش کنید،که اون هم دوباره بانقشه های جدید ونگران کردن خانواده شروع به فیلم بازی کردن میکنه،ما وپدرومادرم که آرزو داشتیم این یکی نهایتش ،درسشو بخونه وادامه بده،تایادکتریامهندس بشه،ویا اگرنشد،تحصیلاتشو تالیسانس ادامه بده،وبعدبره سریه کارخوبی،واونوقت که دیگه هم عقلش ازبچگی بیرون اومده باشه،وهم دیگه عاقلانه تصمیم زندگیشو میگرفت،
ولی حالا مادرم وپدرم حاضرن به هرکسی که فقط بیاد خواستگاری بهش بدن بره،تا خانواده روبی آبرو نکرده،
مادرمم که فقط باهاش همکاری میکنه،میخواد فقط شوهرش بده،براش فرقی نمیکنه،که اون شخص چکاره باشه،جاافتاده باشه یانباشه ،کاردرست ومحترمانه داشته باشه یانداشته باشه،هیچ براشون مهم نیست،
مقصرهم خواهرم خودشه،که باکارهایی که انجام داده،هیچ انسان درست حسابی دیگه به خواستگاریش نمیاد چونکه،همهٔ جونا فکرمیکنندکه این با خیلی از پسرادوست بوده،و
فقط کسانی که درشهرودیارشون ن شخصیتی ون اعتباروآبرویی دارن،میان خواستگاریش که همون هم یک نفربیشتر نیست،حتی پسرهای این چنینی هم اعتماد نمیکنند که به خواستگاریش بیان،
اگر میتونید راهنمایی کنی،
لطفا منو راهنمایی کنید،

ارسالی ازکاربران سایت
مدیرسایت؛میرزائی

برای مشاهدهٔ کل سایت

لطفا برروی کلمهٔ 

سلطان صدابندر

دربالای سایت کلیک کنید

 

 


|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
موضوعات مرتبط: اجتماعی_خانواده_زندگی , موضوعات مفیدبرای همه , داستانهای واقعی , ,
برچسب‌ها: داستانهای واقعی خانواده , تأثیرومشکلات اینترنت برروی دختران , دختران , ,

آخرين مطالب
1111111111 11111111111
سلام
سلام

سلطان هستم از اینکه قدم بر دیده ما نهادید از شما کمال تشکر را دارم.

ارسال پیامک به سلطان
باتشکر از بازدیدشما،با ما در شبکه های اجنمایی نیز همراه شوید

/
وبسایت رسمی سلطان صدا،خوانندهٔ بندرعباسی /مرتضی میرزائی

بستن عکس